آیه 69 سوره مؤمنون

از دانشنامه‌ی اسلامی

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ

[23–69] (مشاهده آیه در سوره)


<<68 آیه 69 سوره مؤمنون 70>>
سوره :سوره مؤمنون (23)
جزء :18
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

یا آنکه اینان رسول خود را نشناخته‌اند که او را انکار و تکذیب می‌کنند.

یا مگر پیامبرشان را [از لحاظ حسب، نسب، درستی، امانت، اخلاق و کرامت] نشناخته اند که منکر او هستند؟ ….

يا پيامبر خود را [درست‌] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته‌اند؟

يا آنكه پيامبرشان را نشناخته‌اند كه انكارش مى‌كنند؟

یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)، از این رو او را انکار می‌کنند؟!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Is it that they do not recognize their apostle, and so they deny him?

Or is it that they have not recognized their Apostle, so that they deny him?

Or know they not their messenger, and so reject him?

Or do they not recognise their Messenger, that they deny him?

معانی کلمات آیه

«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا ...»: آنان که محمّد را می‌شناسند و از امانت و صداقت و حسن اخلاق و حسب و نسب او آگاهند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ «68»

آيا آنها در اين گفتار (قرآن) نينديشيدند، يا مطالبى براى آنان آمده كه براى نياكانشان نيامده است؟ (لذا قبول حرف تازه براى آنان سخت است).

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «69»

يا اين كه پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) پس براى همين او را انكار مى‌كنند؟

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ «70»

يا مى‌گويند: او جنون دارد؟ (چنين نيست) بلكه او حقّ را براى آنان آورده امّا بيشترشان از پذيرش حقّ كراهت دارند.

پیام ها

1- نخستين عامل بدبختى مردم، تعطيل كردن انديشه و تفكّر است. «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا»

2- قرآن، كتاب تدبّر و انديشه است. (نه فقط تلاوت وتجويد و ...، و هركس در آن تدبّر كند، حقّانيّت آن را مى‌فهمد) «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ»

جلد 6 - صفحه 115

3- خداوند در تمام دوران‌ها نداى خود را به مردم رسانده و اساس اديان آسمانى يكى است. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»

4- در تبليغ و دعوت، تمام راه‌هاى بهانه جويى را براى مخالفان حقّ مسدود كنيد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ»، «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا»

5- پيامبر بايد در ميان مردم (به خوبى) شناخته شده باشد تا بهانه‌اى براى انكار نباشد. «أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ»

6- گرچه انسان در برابر سخن تازه عكس العمل نشان مى‌دهد، ولى نزول وحى تازگى ندارد. «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ»

7- دشمنان دين، براى حفظ مرام خود، شخصيّت مردان خدا را خدشه دار مى‌كنند. «أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ»

8- حقّ بايد مطرح شود، اگر چه اكثريّت ناراحت شوند. «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

9- بعضى كفّار، فطرت سالم دارند و حقّ را مى‌پذيرند. «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69)

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ‌: يا نشناختند پيغمبر خود را به امانت و راستى و درستى و علم و وفا و كرم و جامع تمام مكارم اخلاق و حاوى علوم ربّانى و مقرب درگاه سبحانى. فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ‌: پس ايشان مر او را انكار كنندگانند، يعنى نه آنكه پيغمبر را نشناسند تا انكار نمايند و گويند بيگانه و ناشناسائى است و ما حقيقت‌

جلد 9 - صفحه 157

حال او را نمى‌دانيم، بلكه كاملا آن حضرت را به صفات و تشخصات مى‌شناسند و از روى علم و عمد انكار كنند؛ و اين توبيخ بزرگى است براى ايشان به سبب اعراض از آن حضرت بعد از شناسائى به صدق و امانت آن سرور.

تبصره: آيه شريفه دال است بر مذمت كسانى كه تدبر نكنند آيات قرآنى را و تفكر ننمايند كلمات سبحانى را، زيرا از اعظم موجبات ترقيات انسانى، تفكر و تدبر است، و آن مفتاح اسرار و مشكوة انوار و منشأ اعتبار و مبدأ استبصار باشد، لذا فرمود حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله: التّفكر حياة قلب البصير: تفكر، زندگى قلب بينا باشد. «1» و نيز حضرت علوى عليه السّلام چنين فرموده است:

التّفكر يدعوا الى البرّ و العمل به: تفكر، دعوت كند شخص را به نيكى و عمل نمودن به آن. «2» بنابراين انسانى كه اشرف مخلوقات است، وقتى اين گوهر گران قيمت را ضايع سازد يا به عوارضات زائله مصرف گرداند، هر آينه از مقام سعادت دور و به ورطه هلاكت گرفتار و مستوجب سرزنش و ملامت خواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63) حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ (64) لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65) قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ (66)

مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ (68) أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (69) أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (70)

ترجمه‌

- و تكليف نميكنيم نفسى را مگر بقدر وسعش و نزد ما كتابى است كه‌

جلد 3 صفحه 645

سخن ميگويد بحق و آنان ظلم كرده نميشوند

بلكه دلهاشان در غفلت است از اين و مر آنها را كردارها است جز اين كه باشند مر آنها را كنندگان‌

تا چون بگيريم متنعّمان آنها را بعذاب آنگاه آنان زارى كنند

زارى مكنيد امروز همانا شما از ما يارى كرده نخواهيد شد

بتحقيق بود آيتهاى من كه خوانده ميشد بر شما پس بوديد كه بر پاشنه‌هاتان بر ميگشتيد

تكبّر كنان بآن افسانه در شب گويانى كه ياوه سرائى ميكرديد

آيا پس تأمّل نكردند آن گفتار را يا آمد آنها را آنچه نيامد پدرانشان را كه بودند پيشينيان‌

يا نشناختند رسولشان را پس آنها مر او را باشند انكار كنندگان‌

يا ميگفتند در او جنونى است بلكه آمد آنها را بحق و بيشترشان بودند مر حقّ را ناخوش دارندگان.

تفسير

- خداوند منّان بعد از ذكر اوصاف اهل ايمان براى ترغيب ايشان بعبادت و تسهيل بر آنها در امر اطاعت نفى فرمود تكليف زائد از وسع را كه بقدر طاقت است و اثبات فرمود مقدار وسع را كه كمتر از طاقت است و اعلام فرمود بوجود صحيفه اعمال بندگان نزد خداوند و آن كتابى است كه ناطق و شاهد بحقّ و راستى و درستى است و مخالف با واقع و حقيقت در آن يافت نميشود و تمام اعمال عباد از خوب و بد و كوچك و بزرگ در آن ثبت است براى آنكه در وقت پاداش بكسى ظلم نشود بزيادى عقاب يا كمى ثواب از ميزان عمل و استحقاقش و فرمود ولى كفّار دلهاشان فرو رفته در گرداب جهل و غفلت از چنين كتابى يا از قرآن كه قمّى ره فرموده و از براى آنها است اعمال زشت ديگرى غير از آن خوض در جهل و غفلت و لازمش كه كفر و شرك است از قبيل آزار و ايذاء پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخريّه آنسرور و اعتراضات واهى بر قرآن و گمراه نمودن مسلمانان و امثال اينها از اعمال قبيحه‌ئى كه مرتكب ميشوند آن اعمال را تا وقتى كه بگيريم ما متنعّمان يا بزرگان آنها را كه قمّى ره فرموده بعذاب دنيا يا آخرت چنانچه گفته‌اند كه مراد جنگ بدر است كه در آن بزرگانشان كشته شدند يا گرسنگى و قحطى است كه بنفرين پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبتلا بآن شدند بطوريكه سگ و مردار و كثافات و اولاد خودشان را خوردند پس ناگهان ضجّه و زارى ميكنند و استغاثه و توبه مينمايند و قبول نميشود كه مشعر بآنستكه مراد عذاب آخرت است چنانچه خداوند در جواب آنها

جلد 3 صفحه 646

فرموده بيخود ضجّه و زارى نكنيد امروز روزى نيست كه بشما از ما كمكى برسد شما همان كسانى هستيد كه آيات ما را بر شما پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تلاوت ميكرد و شما در حاليكه مستقرّ بر پاشنه‌هاى پاهاتان بوديد بقهقرى رجوع ميكرديد و پسكى ميرفتيد و بعقب برميگشتيد و رو گردان بوديد از ذكر خدا و شنيدن آيات او و عمل بآنها و كارتان مانند رفتارتان قبيح بود در حالى كه تكبّر مينموديد بتكذيب قرآن يا به پيغمبر يا بحرم مكّه بآنكه ميگفتيد ما نگهدار آنيم و كسى بر آن تاكنون مسلّط نشده و بنابراين مرجع ضمير در به مذكور نيست و بايد بقرائن و شهرت گفتار آنها در خارج معلوم شود و بنظر حقير محتمل است به نكص كه مستفاد از تنكصون است رجوع شود يعنى با آنكه باين عمل قبيح خودتان كه رجوع بقهقرى باشد افتخار و تكبّر ميكرديد در حالى كه بطعن در قرآن و غيبت از پيغمبر و استهزاء بآن سرور در شب سخنرانى و افسانه‌گوئى ميكرديد و نيز مانند بيماران كه هذيان ميگويند بيهوده‌گوئى و ياوه سرائى مينموديد يا دورى ميجستيد از ذكر خدا و مواعظ پيغمبر و اندرز مسلمانان يا فحش و ناسزا ميگفتيد چون تهجرون بضمّ تاء و كسر جيم نيز قرائت شده است و آن كلمه يا مأخوذ از هجر بمعناى دورى يا هذيان است يا مأخوذ از هجر بضمّ بمعناى فحش و ناسزا است و در اينصورت غالبا از باب افعال ميآيد پس اين قرائت مناسب با معناى اخير است و اخيرا خداوند احتمالات متصوّره براى سبب ايمان نياوردن آنها را ذكر و نفى فرموده مگر يك احتمال كه آنرا اثبات فرموده باين تقريب كه آيا آنها تفكّر و تدبّر و تأمّل ننمودند در قول خداوند كه قرآن است تا بدانند كه آن معجزه و اتيانش از عهده بشر بيرون است و دلالت بر نبوّت آورنده آن دارد يا تاكنون اين اتّفاق نيفتاده كه پيغمبرى از جانب خدا آمده باشد و كتابى آورده باشد و اين زمان پيغمبر آمده و كتاب آورده و اين امر در نياكان و پيشينيان آنها بى‌سابقه بوده لذا مستبعد شمرده‌اند و ايمان نياورده‌اند يا نشناختند پيغمبر خودشان محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بامانت و صداقت و شرافت و ساير صفات حسنه كه لايق شأن انبياء است لذا منكر نبوّت او شدند يا تصوّر ميكنند در او جنونى است كه اين اظهارات را مينمايد هيچ يك از اين احتمالات نميرود چون آنها اهل لسانند و بخوبى فصاحت و بلاغت و ساير جهات اعجاز قرآن‌

جلد 3 صفحه 647

را درك ميكنند و از اولاد ابراهيم و اسمعيل عليهما السلامند و ميدانند كه انبياء عظام و كتب سماوى براى اجداد و پيشينيان آنها از طرف خداوند آمده و پيغمبر خودشان محمّد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بتمام اوصاف كماليّه كه مثل و مانند نداشته و ندارد شناخته‌اند و ميدانند كه ديوانه نيست بلكه اعقل و اعلم و اكمل و ارشد از همه آنها است فقط چيزى كه هست آنستكه اينها با آنكه ميدانند دعوى نبوت او صدق و كتابش بر حقّ است بيشترشان طبعا از قبول حق كراهت دارند چون حقّ تلخ و مخالف با شهوات و هواى نفس آنها است لذا زير بار نميروند بلى ممكن است بعضى براى سرزنش اقوامشان يا كمى ادراك و شعورشان يا بى‌فكرى و عدم توجّه بعلائم صدق ايمان نياورده باشند ولى اين عدّه كمند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ لَم‌ يَعرِفُوا رَسُولَهُم‌ فَهُم‌ لَه‌ُ مُنكِرُون‌َ (69)

آيا نمي‌شناسيد ‌رسول‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌شما‌ ‌او‌ ‌را‌ منكر مي‌شويد، حضرت‌ رسالت‌ ‌در‌ ميان‌ قريش‌ بلكه‌ ‌در‌ حجاز بلكه‌ ‌در‌ عرب‌ گمنام‌ نبود اشرف‌ قبائل‌ عرب‌ قريش‌ بودند و اشرف‌ طوائف‌ قريش‌ بني‌ هاشم‌ بودند مخصوصا پدران‌ حضرت‌ رسالت‌ مثل‌ ‌عبد‌ اللّه‌ و ‌عبد‌ المطلب‌ و هاشم‌ و ‌عبد‌ مناف‌ ‌تا‌ برسد بحضرت‌ اسماعيل‌ و ابراهيم‌ تمام‌ ‌از‌ معاريف‌ و بزرگان‌ بودند، و حضرت‌ ‌در‌ ميانه‌ ‌آنها‌ بدرستي‌ و امانت‌ و صحّت‌ شناخته‌ ‌شده‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ محمّد امين‌ مي‌گفتند: و مي‌فرمايد: ‌بعد‌ ‌از‌ آنكه‌ تقاضا كردند مشركين‌ و كفار (ائت‌ِ بِقُرآن‌ٍ غَيرِ هذا أَو بَدِّله‌ُ) و حضرت‌ فرمود: (ما يَكُون‌ُ لِي‌ أَن‌ أُبَدِّلَه‌ُ مِن‌ تِلقاءِ نَفسِي‌ إِن‌ أَتَّبِع‌ُ إِلّا ما يُوحي‌ إِلَي‌َّ) (قُل‌ لَو شاءَ اللّه‌ُ ما تَلَوتُه‌ُ عَلَيكُم‌ وَ لا أَدراكُم‌ بِه‌ِ

جلد 13 - صفحه 431

فَقَد لَبِثت‌ُ فِيكُم‌ عُمُراً مِن‌ قَبلِه‌ِ أَ فَلا تَعقِلُون‌َ) يونس‌ آيه، 15 و 16 خلاصه‌ آنكه‌ حضرت‌ چهل‌ سال‌ ‌در‌ ميان‌ قوم‌ ‌بود‌ چهار سال‌ نزد جدش‌ ‌عبد‌ المطّلب‌ و چندين‌ سال‌ نزد عمش‌ ابي‌ طالب‌ و فاطمه بنت‌ اسد و سپس‌ تزويج‌ فرمود خديجه كبري‌ ‌که‌ ملكه حجاز ‌بود‌ و ‌در‌ مدت‌ ‌اينکه‌ چهل‌ سال‌ ميانه ‌آنها‌ بدرستي‌ و صحت‌ عمل‌ و امانت‌ رفتار مي‌فرمود و اظهاري‌ نداشت‌ ‌تا‌ موقعي‌ ‌که‌ مبعوث‌ ‌به‌ رسالت‌ شد ‌در‌ سال‌ چهلم‌ عام‌ الفيل‌ 27 رجب‌ و ‌اينکه‌ قرآن‌ مجيد تدريجا ‌بر‌ ‌او‌ نازل‌ مي‌شد.

(أَم‌ لَم‌ يَعرِفُوا رَسُولَهُم‌) استفهام‌ تقريريست‌ ‌که‌ كاملا ‌او‌ ‌را‌ ميشناسيد.

(فَهُم‌ لَه‌ُ مُنكِرُون‌َ) ‌اگر‌ شناسا نبود انكار مي‌كرديد، عذري‌ ‌بر‌ ‌خود‌ مي‌تراشيديد ولي‌ چون‌ كاملا ‌به‌ درستي‌ ‌او‌ ‌را‌ شناخته‌ايد هيچگونه‌ عذري‌ نداريد مگر اينكه‌ بگوئيد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 69)- در سومین مرحله می‌گوید: «یا این که آنها پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند) لذا او را انکار می‌کنند» (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).

یعنی اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکی صورت گرفته بود ممکن بود بگویند نمی‌توان به ظاهر سخنانش فریب خورد.

ولی اینها سابقه تو را به خوبی می‌دانند، در گذشته تو را «محمّد امین» می‌خواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جایی برای این گونه بهانه‌ها نیز نیست.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع